سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستِ شریران، همچون مسافر دریاست که اگر از غرق شدن هم ایمن ماند، از ترسْ ایمن نیست . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» شرح حال عارف کامل و بی نظیر آیت الله سید علی آقای قاضی

ولادت
حاج سید علی آقا قاضی فرزند حاج سید حسین قاضی است. ایشان در سیزدهم ماه ذی الحجة الحرام سال 1282هـ.ق. از بطن دختر حاج میرزا محسن قاضی، در تبریز متولد شد و او را علی نام نهادند، بعد از بلوغ و رشد به تحصیل علوم ادبیه و دینیه مشغول گردید و مدتی در نزد پدر بزرگوار خود و میرزا موسی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی درس خواند.

پدر
پدر ایشان، سید حسین قاضی، انسانی بزرگ و وارسته بود که از شاگردان برجسته آیت الله العظمی میرزا محمد حسن شیرازی بود و از ایشان اجازه اجتهاد داشت. درباره ایشان گفته اند زمانی که قصد داشت سامرا را ترک کند و به زادگاه خویش تبریز باز گردد استادش میرزای شیرازی به وی فرمود در شبانه روز یک ساعت را برای خودت بگذار.
 یک سال بعد چند نفر از تجار تبریز به سامرا مشرف می شوند و با آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی ملاقات می کنند؛ وقتی ایشان احوال شاگرد خویش را جویا می شود، می گویند: « یک ساعتی که شما نصیحت فرموده اید، تمام اوقات ایشان را گرفته، و در شب و روز با خدای خود مراوده دارند. »

تحصیلات
سید علی قاضی از همان ابتدای جوانی تحصیلات خود را نزد پدر بزرگوار سید حسین قاضی و میرزا موسوی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی آغاز کرد. پدرش به علم تفسیر علاقه و رغبت خاص و ید طولایی داشته است، چنانکه سید علی آقا خودش تصریح کرده که تفسیر کشاف را خدمت پدرش خوانده است. همچنین ایشان ادبیات عربی و فارسی را پیش شاعر نامی و دانشمند معروف میرزا محمد تقی تبریزی معروف به «حجة الاسلام» و متخلص به « نیر» خوانده و از ایشان اشعار زیادی به فارسی و عربی نقل می کرد و شعر طنز ایشان را که هزار بیت بود از بر کرده بود و می خواند.

ایشان در سال 1308هـ.ق. در سن 26 سالگی به نجف اشرف مشرف شد و تا آخر عمر آن جا را موطن اصلی خویش قرار داد.آیت الله سید علی آقا قاضی از زمانی که وارد نجف اشرف شد، دیگر از آنجا به هیچ عنوان خارج نشد مگر یک بار برای زیارت مشهد مقدس حدود سال 1330هـ ق به ایران سفر کرد و بعد از زیارت به طهران بازگشت و مدت کوتاهی در شهرری در جوار شاه عبدالعظیم اقامت گزید.

اساتید
ایشان در نجف نزد مرحوم فاضل شرابیانی، شیخ محمد حسن مامقانی، شیخ فتح الله شریعت، آخوند خراسانی، عارف کامل حاج امامقلی نخجوانی و حاجی میرزا حسین خلیلی درس خواند و مخصوصاً از بهترین شاگردان این استاد اخیر به شمار می آمد که در خدمت وی تهذیب اخلاق را تحصیل کرد.

آقازاده سید علی آقا قاضی نقل می کند: « ... میرزا علی آقا قاضی بسیار از استادش میرزا حسین خلیلی یاد می کرد و او را به نیکی نام می برد و من ندیدم کسی مثل این استادش او را در شگفتی اندازد و هر وقت نام این استاد نزدش برده می شد به او حالت بهت و سکوت دست می داد و غرق تأملات و تفکرات می شد! »

ایشان از سن نوجوانی تحت تربیت والد گرامی، آقا سید حسین قاضی بود و جوهره حرکت و سلوک ایشان از پدر بزرگوارشان می باشد و بعد از آن که به نجف اشرف مشرف شدند، نزد آیت الله شیخ محمد بهاری و آیت الله سید احمد کربلایی معروف به واحد العین و به کسب مکارم اخلاقی و عرفانی پرداخت و این دو نیز از مبرزترین شاگردان ملاحسینقلی همدانی(ره) بودند.

درباره ملاحسینقلی همدانی حکایات های بس شگفت آوری نقل شده، که گویای عظمت، روح بلند و نفوذ معنوی ایشان می باشد. او با عشق و همت بی نظیر زمان زیادی از عمرش را به تربیت مستعدین سپری کرد تا این که توانست 300 نفر را تربیت کند که هر یک از آنها یکی از اولیای الهی شدند، مانند شیخ محمد بهاری، مرحوم سید احمد کربلایی، مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و ... .

سلسه اساتید ملاحسینقلی همدانی به حاج سید علی شوشتری و سپس به شخصی به نام ملاقلی جولا می رسد. آقا سید علی قاضی در عراق به خدمت جمعی از اکابر اولیاء رسید و از آن جمله سالهایی چند در تحت تربیت مرحوم آقا سید احمد کربلایی معروف به واحدالعین، قرار گرفت و از صحبت آن بزرگوار به درجات اولیاء أبرار ارتقاء گزید، چندان که در تهذیب اخلاق شاگردان و مریدان و ملازمان چندی را تربیت کرد.

آقا سید علی آقای قاضی درباره این استادش می فرماید: « شبی از شبها را به مسجد سهله می گذارنیدم- زاده الله شرفاً- به تنهایی به نیمه شب یکی در آمد و به مقام ابراهیم علیه السلام مقام کرد و از پی فریضه صبح در سجده شد تا طلوع خورشید. آنگاه برفتم و دیدم عین الانسان و الانسان العین آقا سید احمد کربلایی بکاء است، و از شدت گریه، خاک سجده گاه گل کرده است! و صبح برفت و در حجره نشست و چنان می خندید که صدای او به بیرون مسجد می رسید. »

آیت الله شیخ علی سعادت پرور نقل می کند: « وقتی مرحوم آقا سید علی قاضی جوانی بیش نبود، پدر مرحومش آقا سید حسین قاضی که خود از دست پروردگان مرحوم عارف کامل حاج امامقلی نخجوانی بود به آقای قاضی سفارش کرده بود که هر روز به محضر استاد مشرف شده و چند ساعتی در محضرش بنشیند، اگر صحبت و کلامی شد که بهره گیرد و گرنه به صورت و هیئت استاد نظاره نماید. در آن روزها، مرض وبا در نجف غوغا می کرد، فرزندان مرحوم آقا امامقلی نخجوانی یکی پس از دیگری در اثر مرض وبا رحلت می کردند و ایشان بدون هیچ ناراحتی و انزجار قلبی به شکرگزاری مشغول بود. وقتی از وی علت این عمل را جویا شدند فرمود: قباله های زمین را دیده اید که وقتی کسی صاحب یکی از آنها شد، هر کاری که دلش خواست با زمین اش انجام می دهد؛ حالا هم خدای سبحان صاحب و مالک اصلی این فرزندان و همه چیز من است و هر کاری که بخواهد با آنان انجام می دهد و کسی را حق سوال و اعتراض نیست! »

درجه اجتهاد
پس از اقامت در نجف اشرف، تحصیلات حوزوی خود را نزد اساتیدی از جمله فاضل شربیانی، شیخ محمد مامقانی، شیخ فتح الله شریعت، آخوند خراسانی و... ادامه دادند و سرانجام کوشش های خستگی ناپذیر مرحوم آیت الله قاضی در راه کسب علم، کمال و دانش، در سن 27 سالگی به ثمر نشست و این جوان بلند همت در عنفوان جوانی به درجه اجتهاد رسید.

جامعیت علمی
آقا سید هاشم حداد از شاگردان ایشان می فرمود: « مرحوم آقا (قاضی) یک عالمی بود که از جهت فقاهت بی نظیر بود. از جهت فهم روایت و حدیث بی نظیر بود. از جهت تفسیر و علوم قرآنی بی نظیر بود. از جهت ادبیات عرب و لغت و فصاحت بی نظیر بود، حتی از جهت تجوید و قرائت قرآن. و در مجالس فاتحه ای که احیاناً حضور پیدا می نمود، کمتر قاری قرآن بود که جرأت خواندن در حضور وی را داشته باشد، چرا که اشکالهای تجویدی و نحوه قرائتشان را می گفت... »

آیت الله خسروشاهی از علامه طباطبائی نقل می کردند که: کتابهای معقول را خواندم ولی وقتی خدمت سید علی آقا قاضی رسیدم فهمیدم که یک کلمه هم نفهمیدم!مرحوم قاضی در لغت عرب بی نظیر بود، گویند: چهل هزار لغت از حفظ داشت. و شعر عربی را چنان می سرود که اعراب تشخیص نمی دادند سراینده این شعر عجمی(غیر عرب) است. روزی در بین مذاکرات، مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالله مامقانی(ره) به ایشان می گوید: من آن قدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم که اگر شخص غیر عرب، شعری عربی بسراید من می فهمم که سراینده عجم است، اگرچه آن شعر در اعلی درجه از فصاحت و بلاغت باشد. مرحوم قاضی یکی از قصائد عربی را که سراینده اش عرب بود شروع به خواندن می کند و در بین آن قصیده، از خود چند شعر بالبداهه اضافه می کند و سپس به ایشان می گوید: کدام یک از اینها را غیر عرب سروده است؟ و ایشان نتوانستند تشخیص دهند.

مرحوم قاضی در تفسیر قرآن کریم و معانی آن ید طولائی داشت و علامه طهرانی از قول مرحوم استاد علامه طباطبائی می فرمودند: « این سبک تفسیر آیه به آیه را مرحوم قاضی به ما تعلیم دادند و ما در تفسیر{المیزان}، از مسیر و روش ایشان پیروی می کنیم. ایشان در فهم معانی روایات وارده از ائمه معصومین علیهم السلام ذهن بسیار باز و روشنی داشتند و ما طریقه فهم احادیث را که « فقه الحدیث» گویند از ایشان آموخته ایم. »

شاگردان
آیت الله قاضی طی سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامی را با کلام نافذ و عمل صالح خویش تدریس فرمودند و در هر دوره شاگردانی پرورش دادند که هر کدام از بزرگان وادی عرفان و اخلاق محسوب می شوند؛ و البته فقط نام تعدادی از آن ها بر ما معلوم است و این که ایشان در حقیقت چه کسانی را تا قله های بلند عرفان و معنویت بالا کشیده و از شراب گوارای معرفت بر کامشان ریختند، برای ما بصورت کامل و دقیق آشکار نیست. اما به تعدادی از آن ها که مبرز و شناخته شده هستند، اشاره می کنیم:

آیت الله شیخ محمد تقی آملی(ره)
آیت الله سید محمد حسین طباطبائی(ره)
آیت الله سید محمد حسن طباطبایی(ره)
آیت الله محمد تقی بهجت فومنی(حفظه الله)
آیت الله سید عباس کاشانی(حفظه الله)
آیت الله سید عبد الکریم کشمیری(ره)
آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب(ره)
آیت الله علی اکبر مرندی(ره)
آیت الله سید حسن مصطفوی تبریزی
آیت الله علی محمد بروجردی(ره)
آیت الله نجابت شیرازی(ره)
آیت الله سید محمد حسینی همدانی
آیت الله سید حسن مسقطی(ره)
آیت الله سید هاشم رضوی کشمیری(ره)
حاج سید هاشم حداد(ره) و ...

در پی محبوب
ایشان از جوانی به دنبال تزکیه و تهذیب نفس و کسب معنویت و معارف بلند اسلام بود و در این راه چهل سال صبر و مجاهده کرد و چهل سال درد طلب و عشق، آرام و قرار و خواب و خوراک را از وی ربوده بود. ضمیر الهی اش او را به عالم قدس می خواند و او که قصد کوی جانان را در سر دارد، می خواهد به هر نحو شده از این خاکدان طبیعت به عالم نور و ملکوت پا گذارد. می داند که جانب عشق عظیم است و نباید به راحتی از دستش بدهد و فرو بگذاردش، برای همین چهل سال است که مشغول مجاهده است. چهل سال است که آداب عبودیت می آموزد و هنوز معشوق به حضور خود راهش نداده است!

خود ایشان می گوید:« نزد هر کس احتمال می دادم از او چیزی بفهمم، می نشستم اگر مطلبی را می فهمیدم، که خود خدا نعمت داده بود و اگر نمی فهمیدم دیگر به آن شخص مراجعه نمی کردم. »

تقیّد تام به آداب شرع
برای همین آن قدر خود را به ضوابط و آداب شرع و رعایت مستحبات و ترک مکروهات ملزم ساخته بود تا امری از محبوب فرو نماند و آن قدر بر آن اصرار می کند که به حسب طاقت بشری هیچ مستحبی از او فوت نمی شود تا آن جا که بعضی از مخالفان و معاندان می گویند:« قاضی که این قدر خود را مقیّد به آداب کرده شخصی ریایی و خودنماست. » و عده ای دیگر هم با وجود مخالفت باز نمی توانند تحسینش نکنند. یکی از مخالفین ایشان می گوید: « من سفر بسیار کردم، با بزرگان عالم اسلام محشور بوده ام و از احوال بسیاری از آنان بالمشاهده آگاهم اما حقیقتاً هیچ کس را همانند قاضی تا بدین حد مقید به آداب شرع ندیده ام. »

خود ایشان می گوید: « چون بیست سال تمام چشمم را کنترل کرده بودم، چشم ترس برای من آمده بود، چنان که هر وقت می خواست نامحرمی وارد شود از دو دقیقه قبل خود به خود چشم هایم بسته می شد و خداوند به من منت گذاشت که چشم من بی اختیار روی هم می آمد و آن مشقت از من رفته بود. »


و ایشان نا امید نمی شود، می داند که طلب حقیقی جدا از مطلوب نیست زیرا که شنیده است: « اذا تقرب الیّ شبراً تقربت الیه ذراعاً: و هرگاه به اندازه یک وجب به من نزدیک شود به اندازه زراعی به او نزدیک شوم.»

این قدم ها باید برداشته شود و آن نزدیکی باید حاصل گردد تا زمانی که عاشق به معشوق برسد و پرده ها کامل برداشته شود و وصال صورت گیرد و البته معلوم است که معشوق خود در همه جا پیشقدم و مشتاق تر است. « او نیز اطمینان دارد که باز نشدن در روحانیت، نه از ناحیه بی التفاتی معشوق است بلکه اگر در، بی موقع باز شود صد در صد خام از کار در آید! » و بعدها آیت الله قاضی که خود چهل سال پشت در مانده، و صادق بودن خود را در آن عشق و محبت به محبوب و معبود ازل ثابت کرده، درس استقامت و صبوری را به شاگردانش هم می آموزد و چنین می گوید:« اگر به جستجوی آب زمین را کندی، نباید خسته و ناامید شوی، اگر وقتش باشد به آب می رسی، وگرنه ناامید مشو که بالاخره به آب می رسی و حتی آ برایت فوران می کند. »

آیت الله نجابت از قول ایشان می گوید: « چهل سال است دم از پروردگار عالم زدم. چند مرتبه خواستند مرا بکشند، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی نگذاشت و خدا هم کمکم کرد! در این مدت نه خوابی دیدم، نه مکاشفه ای، نه رفیقی، نه همدردی، چهل سال است که در را می کوبم و خبری نیست. »

صبر و استقامت چهل ساله
بیت زیر از اشعار ایشان می باشد: و لا تکن کمثل من ان فتح الباب خرج ***و الزم و کن کمثل من ان فتح الباب ولج

اگر دری باز شد، تو بیشتر استقامت به خرج بده؛ بگو خدایا! افزونش کن؛ باید در عبودیت استقامت ورزید، یعنی صبور شد؛ اگر خواستند بکشندش، بگوید من از خدا دست بر نمی دارم؛ اگر نان و آبش را قطع کردند، استقامت کند، و حتی اگر دنیا جمع شود و بگویند بیا صرفنظر کن بگوید صرفنظر نمی کنم و آیت الله قاضی به این زودی ها خسته نمی شود. و می گوید: « هر چه بادا باد، در بحر جنون پا می زنم، امشب کشفی نصیبم شد شد، نشد نشد، امشب خوابی دیدم دیدم، ندیدم ندیدم، من کشف نمی خواهم تمام این مدت چهل سال آن هم برای زرق و برق و کشف و کرامتی چند، نه! من معرفت خودش را می خواهم، من خودش را می خواهم. »

اسم اعظم را استقامت بر وحدانیت خدای جل و علا می داند و می گوید: « اگر شخص در طلب، استقامت پیدا کرد، اسم اعظم در روح او جا پیدا می کند و آن وقت لایق اسرار ربوبی می گردد. » و خود چون استقامت دارد، سرانجام صدای فرشتگان را می شنود که: « ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون: آنان که گفتند پروردگار ما الله است و بر این ایمان پایدار ماندند، فرشتگان بر آن ها نازل شوند که دیگر هیچ ترسی و حزن و اندوهی نداشته باشید و شما را به همان بهشتی که وعده دادند بشارت باد. سوره فصلت آیه 30 »

فتح باب
آیت الله قاضی همیشه نماز مغرب و عشاء را، در حرمین شرفین امام حسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل علیه السلام به جا می آورد، و چون به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام می رسد، با خود می اندیشد که تا به حال در مدت این چهل سال هیچ چیز از عالم معنا برایم ظهور نکرده، هر چه دارم به عنایت خدا و به برکت ثبات است. در راه سیّد ترک زبانی که دیوانه است، به طرف او می دود و می گوید؛ سیّد علی، سیّد علی، امروز مرجع اولیاء در تمام دنیا حضرت ابوالفضل علیه السلام هستند، و او آن قدر سر در گریبان است که متوجه نمی شود آن سید چه می گوید! به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام می رود. اذن دخول و زیارت و نماز زیارت می خواند و می خواهد که مشغول نماز مغرب شود.

آیت الله نجابت می گوید:« تکبیره الاحرام را که می گوید، می بیند که وضع در اطراف حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام به طور کلی عوض می شود، آن گونه که نه چشمی تا به حال دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است. قرائت را کمی نگه می دارد تا وضع تخفیف یابد و بعد دوباره نماز را ادامه می دهد، مستحبات را کم می کند و نماز را سریع تر از همیشه به پایان می رساند. به حرم امام حسین علیه السلام نمی رود و به دنبال جایی خلوت به خانه رفته و برای این که با اهل منزل هم برخورد نکند به پشت بام می رود. آن جا دراز می کشد و دوباره آن حال می آید و بیشتر می ماند. تا اهل منزل سینی چای را می آورد، آن حال می رود. نماز عشاء را می خواند و دوباره آن وضع بر می گردد؛ چیزی که تا به حال حتی به گفته خودش یک ذره اش را هم ندیده است و حالا که دیده نه می تواند در بدن بماند و نه می تواند بیرون بیاید. دوباره که شام را می آوردند، آن حال قطع می شود و نیمه شب دوباره بر می گردد و مدت بیشتری طول می کشد. »

آری و بالاخره درهای آسمان برایش گشوده و فتح باب می شود. می گوید: « آن چه را می خواستم، تماماً بدست آوردم و امام حسین علیه السلام در را به رویم گشود. ابن فارض یک قصیده تائیه برای استادش گفته؛ من هم یک قصیده تائیه برای امام حسین علیه السلام گفته ام نمره یک! که کار مرا ایشان درست کرد و در غیب را به نحو اتم برایم باز کرد. »

« او در اثر طلب حقیقی و استقامت به خانه که نه، به خود صاحبخانه رسیده است و یار او را به درون خانه راه داده؛ او از حصار تنگ دنیا که خیال و سرابی بیش نبوده و حقیقی ندارد، گذشته و به عالم روح و مجردات پیوسته است و چون فهمیده که از عالم خیال چیزی نصیبش نمی شود، باب خیال برایش بسته می شود. »

آیت الله نجابت نقل می کند: دفعه اولی که ما آیت الله قاضی را دیدیم، خیلی با ما گرم گرفتند و ما را تحویل گرفتند. در اثر این التفات زیاد، من زبانم باز شد و گفتم: آقا این وضع اهل معرفت به خیال است یا به حقیقت؟ ناگهان ایشان چشمهایش درشت شد و گفت:« ای فرزندم من چهل سال است با حضرت حق هستم و دم از او می زنم این پندار و خیال است؟! »

رحلت
به هر حال، میرزا علی آقا قاضی پس از سالها تدریس معارف بلند اسلامی و تربیت شاگردان الهی، در روز دوشنبه چهارم ماه ربیع المولود سال 1366 مطابق هفتم بهمن ماه در نجف اشرف وفات کرد و در وادی الاسلام نزد پدر خود دفن شد. مدت عمر شریف ایشان هشتاد و سه سال و دو ماه و بیست و یک روز بوده است.
ایشان در سال های آخر عمر عطش و بی تابی، جسم و روحش را با هم می سوزاند و او مرتب آب می خواهد و می گوید: « در سینه ام آتش است ساکت نمی شود. »

و دائم با خود تکرار می کند: گفت من مستسقی ام آبم کشد *** گر چه می دانم که هم آبم کشد

طبیبش به وی می گوید: « آقا من طبیب شما هستم، به شما می گویم در این ماه رمضان روزی 3-2 لیوان آب بخورید. » و او که می داند این آب آن آتش را خاموش نمی کند تا آخر روزه هایش را کامل می گیرد و می گوید: « رها کن تا که چون ماهی گدازان غمش باشم »

لحظات احتضار سخت ترین لحظات برای زمین و زیباترین لحظات برای عارف است.
آیت الله کشمیری می فرمودند: هنگام احتضار، خودش با اشاره به بدن خود می فرمود: « این دارد می رود. » و هنگام غسل مشاهده شد که صورتش باز و لبانش خندان بود. باز آیت الله کشمیری فرمودند: « بعد از وفاتش خواستم بفهمم مقام ایشان چقدر است، در رؤیا دیدم از قبر آقای قاضی تا به آسمان نور کشیده شده است، فهمیدم خیلی مقام والایی دارد. »

سید عبدالحسین قاضی نوه ایشان جریان شب رحلت آقای قاضی را این طور بیان می کند: « ایشان مدتی بیمار بودند. یک شب به پدرم که در آن زمان 20 ساله بودند می گویند که امشب نخواب و بیدار باش. پدرم هم متوجه نمی شود که جریان چیست. ایشان نقل می کند که ساعتی از نیمه شب آقای قاضی او را صدا می زنند و رو به قبله دراز می کشند و می گویند من در حال مرگ هستم و به او سفارش می کنند که همسر و بچه های دیگرشان را بیدار نکند و تا صبح بالای سرشان بنشیند و قرآن بخواند. پدرم می گوید علی رغم این که اگر کسی بداند که پدش در حال مرگ است و هیچ نگوید، سخت است، اما من این موضوع را با کمال آرامش پذیرفتم و به کسی هیچ نگفتم و پیش او نشستم. آقای قاضی به من فرمودند که دارم راحت می شوم و این راحتی از طرف پاهایم شروع شده و به طرف بالا می آید. سپس فرمودند فقط قلبم درد می کند بعد فرمودند که رویم را بپوشان، من هم روی صورتشان را پوشاندم و ایشان از دنیا رفتند. من بدون هیچ دغدغه و اضطراب تا صبح پیش ایشان نشستم و قرآن خواندم تا آن که هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسیدند که جریان چیست و من هم گفتم که پدر فوت شده است و فریاد و سر و صدا از اهل خانه بلند شد و در آن لحظه تازه متوجه تصرف او شدم و فهمیدم چه اتفاقی افتاده است و از مرگ پدرم بسیار متأثر شدم. »

او که عمری با عشق و سر سپردگی به مولایش امام حسین علیه السلام سر کرده، غریب نیست اگر حضرتش، کریمانه، خود کسی را سراغش بفرستد تا کارهای دفن و کفن او را بجا آورد. آقا یحیی هرگز آقای قاضی را نمی شناخته ولی از طرف امام حسین علیه السلام در حالت خواب یا مکاشفه برای این امر مأموریت پیدا می کند و تمام کارهای کفن و دفن ایشان را انجام می دهد.

آیت الله بهجت می فرمودند: « شب قبل از وفات آقای قاضی، کسی خواب دیده بود که تابوتی را می برند که رویش نوشته شده بود « توفی ولیّ الله » فردا دیدند آقای قاضی وفات کرده است. »

تناثر نجوم در رحلت ایشان
مرحوم علامه آقا سید عبدالعزیز طباطبائی یزدی نقل نمود که از استادم مرحوم آیت الله العظمی خوئی شنیدم که فرمود: « در ایام وفات استاد اخلاق آقا سید علی قاضی تبریزی تناثر نجوم رخ داد و این به جهت رفعت مقام آن مرحوم بود. مرحوم طباطبائی یزدی نقل کرد که ما گفتیم: این اصلاً محال است که ستاره ها به خاطر کسی ریزش کنند و سقوط نمایند ولی استادمان آقای خوئی تأکید نمود، شما انکار کنید من که خودم این واقعه شگفت انگیز را با چشمان خود دیدم و نمی توانم چیزی را که در پیش من یقینی است، انکار نمایم. »

ادامه دارد..........



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 85/7/1 :: ساعت 9:10 صبح )
»» وقتی حاج آقا بپره قورباغه ابوعطا می خونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

حاج آقا در حال مسابقه پریدن از مانع می باشد.حال می کنید حاج آقا چه روحیه بالایی دارند.خداوند به ایشان قوت دهد تا هم اسلام وهم ورزش را یاری فرمایند.انشاالله



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 85/6/26 :: ساعت 1:9 عصر )
»» به سیرت نگاه کنید نه صورت

آخرین سفر مشهد با دانشگاه اتفاقات عجیب و غریب زیادی داشت.از جمله این قضیه است که ناخودآگاه اشک من را جاری کرد و متوجه شدم در دستگاه اهل بیت (ع) ملاک دوست داشتن و عشقبازی ظاهر آدم ها نیست.


در این سفر  چند نفری همراه ما بودند که وضعیت بسیار بسیار نامناسبی داشتند و به وقول خودشان فقط به خاطر تفریح و شمال رفتن به سفر آمده بودند.لذا وضع ظاهری و پوشش بسیار نامناسب آنها حتی صدای اعتراض مسافران دیگر هتل مشهد را در آورد.


من نیز بسیار از دستتشان ناراحت بودم و نمی دانستم در برابرحرکات و رفتارشان که گاهی باعث شرم انسان می شد چگونه برخورد کنم. هرچه گشتم راهی جز توسل به آقا امام رضا (ع) امام محبت و رحمت نیافتم. برای همین وقتی قدمهای اول ورود به حرم را برمی داشتم خیلی التماس آقا کردم در دلم به امام رضا (ع) گفتم:


((آقا جان  خودت می دانی من هم ضعیف هستم و هم گنه کار،من را چه به هدایت دیگران ! اگر شما آنها را دعوت کرده اید خودتان هم کاری کنید.و...))


دلم خیلی شکست .از جان می سوختم وقتی می دیدم این همه دریای محبت در حرم امام رضا (ع) است ولی بعضی از دختران دنبال چه بازیچه های ساده ی دنیا هستند.سادلوحانه فکر می کردم نگاه محبت امام رضا (ع) از این دختران برداشته شده است و اتفاقی به این سفر آمده اند. اصلا دعوتی از طرف امام رضا نبوده بلکه علت حضورشان شانس بوده و بس!


روز دوم سفر در سالن انتظار هتل نشسته بودم و مشغول مطالعه شدم که دختر خانمی که شاید در بین همه دختران از کسانی بوده که در بی حجابی تابلو شده بود و مسئول یک گروه از هم تیپ های خودش بود پیش من آمد و گفت :(( حاج اقا می توانم با شما صحبت کنم؟!))


من که انتظار حضور آن شخص را نداشتم گفتم :(( خواهش می کنم بفرمائید))


نگاهی به اطراف کرد تا مطمئن شود کسی صدایش را نمی شنود بعد سرش را پایین انداخت و با حالت بغض گفت:(( حاج اقا من تا به حال نه تنها سفر مشهد نیامده بودم بلکه اصلا برایم مهم نبود که بخواهم به این سفر فکر کنم ! حاج اقا من قرار است بعد از این ترم برای زندگی کردن پیش خواهرم در دانمارک بروم راستش را بخواهید برای دانمارک رفتن لحظه شماری می کردم ولی امروز وقتی وارد حرم امام رضا شدم یک حال عجیبی پیدا کردم نمی دانم چگونه بود ولی آرامشی به من دست داد که تا به حال هیچ وقت درک نکرده بودم مثل اینکه وسط بهشت باشم مثل اینکه کسی را که مدتها بود گم کرده بودم پیدایش کرده ام و الان در کنارش هستم.  نگاهم به حرم امام رضا که افتاد بهش گفتم : امام رضا اگر من دانمارک بروم دوری تو را چطور تحمل کنم!و بعد گریه امانم را برید!))


هر چه سعی کرد در مقابل من جلو اشکهایش را بگیرد نتوانست شاید هر کس آن حرفها و آن حالت محزونش را می دید به گریه می افتد . چند لحظه ای مکثی کرد اشک می ریخت بعد ادامه داد:


(( حاج اقا نمی دانم چکار کنم واقعا اگر دانمارک بروم،نمی دانم چطور دوری امام رضا را تحمل کنم!))


واقعا نمی دانستم چگونه جلو اشکهایم را بگیرم!


 براستی امام رضا چگونه وسعت محبتش به تمام انسانها می رساند؟چرا گاهی مواقع ما از جهلمان سریعا برچسب کفر بر دیگران می زنیم؟ چرا گاهی فکر نمی کنم همان شخصی که در نگاه ما ضد دین است شاید از مقربین درگاه اهل بیت باشد؟ بنده معتقدم امام رضا خیلی علاقه به آن خانم داشته که نه تنها قلبهای آن خانم بلکه آینده آن دختر خانم را برای خودشان و راه دوستی با اهل بیت (ع) قرار داده است . من مطمئن هستم آن دختر خانم هر جای دنیا که برود به خاطر لطف امام رضا (ع) عشق به اهل بیت (ع) در وجودش زنده خواهد ماند و چه بسا مسیر زندگی و شخصیت پذیری آینده ی او راتغییر پیدا کند.


شما چه فکر می کنید؟



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 85/6/26 :: ساعت 12:12 عصر )
»» چقدر خدا بیاد ماست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//

یه عزیزی می گفت خدا به یاد من نیست چرا من به پادش باشم.


بذار اینجوری جوابش رو بدم:


چرا من به یاد خدا نیستم تا او هم به یاد من باشه. از قدیم گفتن دل به دل راه داره راستی چقد ر از دل خدا خبر داریم. بذار یه حکایت برات تعریف کنم:


میگن وقتی فرعون داشت تو رود نیل غرق می شد تو اون لحظه آخر خواست توبه کند . جبرئیل یه مشت لجن دریا برداشت و به در دهنش کوبید تا نتونه آخرین لحظه عمرش توبه کنه.


خدا بهش گفت چرا این کار رو کردی ؟


جبرئیل گفت : نمی خواستم بعد از این همه بدی دم آخری توبه کنه


می گن خدا یه آه حسرتی کشید و به جبرئیل گفت:


هنور آدم خلق نکرده ای تا بدونی چقدر دوسش می داری


و واقعا ما چقدر او را دوست داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


از اون گذشته ما از کجا می دونیم اون یاد ما نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


دوست عزیزم:


یه کم هم تو جوانمردی کن و به رو خدا نیار که همیشه به یادش هستی 


چرا ما آدما اینقدر زود می خواهیم منت بار کسی کنیم.


امشب با خودت خلوت کن     یه لحظه فکر       جواب رو پیدا کردی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 85/6/26 :: ساعت 12:7 عصر )
»» تلنگر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم

هو الواحد

نیک می دانم که این دور و زمان هم بگذرد      نوبت شور و شر و شادی و ماتم بگذرد

***

بگذرد هر آنچه در این دایره در حال بوده ست

اطلس و هند و کبیر و آسیا هم بگذرد

***

من نمی دانم چرا گویند بنشین و مرو     این نشستن، آن نرفتن، این و آن هم بگذرد

***

دوش دیدم آن منادی را که می دادش ندا    

 شاد نی باش و مخور غم، غم به شادی بگذرد

***

دوست دارم من نشستن بر کنار جوی آب    لیک عمرم چون حبابی رقص رقصان بگذرد

***

کاش می شد تا بگویم بر همه غوغا کنان

دیروز و امروز و فردا هم کماکان بگذرد

***

دوست دارم چون حبابی در فضا شادی کنم     لیک روزی این حباب از روی آتش بگذرد

*****



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 85/6/25 :: ساعت 11:45 صبح )
»» هر کسی کو دور ماند از اصل خویش...

اصرار بی فایده بود همچون انکار که بعدها بی فایده بود؛ و چه خوب که کسی را بالاخره فرستادی تا بگوید که انکار چه بی فایده است. ولی در اوج، در اوج خواستن ، برآورده شد و به دنبال آن تلنگری و شرمی و اشکی و عزمی و عهدی. عهدی در مقابل حرم مقدس یکی از سیزده یارم. من طلبیده شدم اما اجازه نگرفتم، از همان ابتدا اجازه نگرفتم و وارد شدم . چرا فراموش کردم؟!!! ولی تو باز به من اشک دادی . دست رد به سینه م نزدی ...تو به من اشک دادی و من اشک ریختم اما چه خواستم؟ ” تو“ به من اشک دادی اما من برای خواستن چیزهایی غیر از تو آن را مصرف کردم، آن را ریختم... . من فراموش کردم که تو مرا خلق کردی، فراموش نکردم ها، خیالم جای دیگری رفت. مخلوقاتت ، آنهایی که همچون خودم هستند داشتند جای تو را می گرفتند و شاید می خواستند جای تو را بگیرند. و من چیزهایی را داشتم انکار می کردم که از روز روشن تو، روشنتر بودند و هستند و اگر بینا بمانم خواهند بود.... من اشتباه کردم . خواب خرگوشی را برگزیدم و چشمانم را چنان محکم فشار دادم در تلاش بستن آنها، که به هیچکس اجازه ی باز کردن آنها را نمی دادم و هیچکس را توان باز کردن آنها نبود... و باز اگر تو مرا در نمی یافتی آنچنان در محکمتر بستن چشمانم پافشاری می کردم که سرانجام کور می شدم. دوستانی برایم فرستادی. کسانی که حتی اگر از در دشمنی هم وارد می شدند به آرامی بزرگترین کمک را از طریق آنها به من عرضه کردی دوستت دارم....... و دوستانی که با اینکه حرفهای نوششان را چنان نیشی می پنداشتم و به دنبال پادزهری برای واپس زدنشان به در و دیوار می خوردم ،اما همانها بود که به تدریج یخ دریچه ی قلبم را ذوب کرد تا باز انوار رحمت تو را ببینم و تو نیز همچون گذشته مرا مرهون لطف خود کنی .... نمی دانم تو با من قهر بودی یا من با تو از در قهر وارد شده بودم اما هر چه بود فاصله ام را با تو زیاد کرده بود و من از تو خواستم کمکم کنی ، خواستم که اگر اشتباه می کنم به من بگویی، گفتم که من نمی دانم چه درست و چه چیز غلط است، من گم شده ام. من غرق شده ام ، من دارم دست و پا می زنم، گفتم که تو دستم را بگیر ، گفتم که تا دیر نشده اگر قرار است دیر شود کمکم کن.یعنی می توان دوباره از نو شروع کرد؟ یعنی می توان مثل بهار دوباره از نو شکفت؟ شاید ابتدا تصور می کردم که مواظب خود بودن یعنی هنگام عبور از خیابان یا مواظبت از دست و پایم که خدای ناکرده پشه بهشان لگدی از روی محبت نزند....... شاید اینها را هم در بر گیرد اما دیروز فهمیدم که مواظبت یعنی مراقبت ، یعنی هوای خودت را داشته باش . مواظب باش نکند گناهی کنی که فاصله ات را با خدا زیاد کند، مبادا آنقدر گناه کنی که حتی دیگر از آفریدگارت هم هم خجالت نکشی ،........ مراقب باش در این جامعه که ظاهر فریبان در کمین نشسته اند نتوانند فریبت دهند، نتواند تو را از یاد خدا غافل کنند، نتوانند فاصله ات را با خدا زیاد کنند ، نتوانند حیایت را بدزدند....” مواظب خودت باش . من لقمه ی جویده در گلوی شما نمی گذارم. به خاطر داشته باش از خدا نخواهید آدم شوید، بخواهید که انسان شوید“ و شاید باز هم اگر می خواستم فرق آدم و انسان را بپرسم ، می گفت ،لقمه ی جویده ممنوع! و من باید با سختی ها به دعوا بروم تا بتوانم بفهمم که مواظبت از خود یعنی چه تا بتوانم بفهمم فرق آدم و انسان را. درست چند روز قبل از آمدن ما ، سگی به آستان هشتمین دوستم پناهنده شده بود. این ماجرا هست و هست ماجراهایی از سنگهایی که آنها هم با اینکه سنگند ولی از چشمانشان اشک جاری می شود . و با اینکه حیوانند ولی تقاضاهای بزرگی دارند. پس چرا من که اسم انسان را بر رویم گذاشته اند خودم را به اندازه ی آرزوهایم پایین می آورم؟ چرا نمی خواهم خودم را تا حد خدایم بالا ببرم؟ چرا فراموش کردم زمانی را که با اشتیاق از خدا می خواستم که قرب خودش را به من عنایت کند؟ چرا فراموش کردم که زمانی بجز رضایت خدا را نمی خواستم؟ چرا فراموش کردم زمانی را که بهشت هم بدون خدایم نا زیبا بود و حتی جهنم اگر خدا بود، زیبا؟ مطلوب، دلنشین؟ چرا فراموش کردم احساس زیبای نوجوانی را که حاضر بود به خاطر خدایش........... نه ، حتی آنموقع هم حاضر نبود به خاطر خدایش دست به هر کاری بزند..... شاید دنبال بهانه بود. نفس آدمی همواره به دنبال بهانه است. او هم به دنبال بهانه بود شاید راه آسانتری پیش پایش قرار گیرد. الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها شاید تازه الان بتوانم بفهمم معنی این بیت شاهکار را!... اوایل فکر می کردم لقمه رو می تونم جایی جویده گیر بیارم و راحت قورت بدم. اما هر چه جلوتر رفتم گامی وسیع به سوی عقب برداشتم به اندازه ای که محدوده ای وسیع از راه پیش رو آشکار شد. شاید در این مسیر هزینه های زیادی صرف کردم نه مادی ،... ولی نمی توانم بگویم نمی ارزید.... فرستاده ات می گوید از مادیات چیزی نخواهم ، برای جسمم چیزی نخواهم، چیزهای بزرگ بخواهم ولی جسمم را هم فراموش نکنم چرا که گاهی رسیدگی به جسم هم بر صعود تاثیر می گذارد. تاکیدش بر این است که مادیات را اگر به دست آوری در مقابلش دنیا هزینه های دیگری را از تو می گیرد، چیزهای با ارزش دیگری را از دست می دهی، پس همیشه متقاضی بزرگ باش. می گوید چرا دیگر به محیط توجه نمی کنم، چرا نسبت به طبیعت بی تفاوت شده ام؟ باید دوباره به طبیعت پناه ببرم و ابتدا آن دو برگ سبز و زرد را به دقت نگاه کنم ببینم چه چیزی دستگیرم می شود و بعد دوباره با طبیعت با محیط با خودم آشتی کنم.. چون حتی شاید با خودم هم غریبه شده ام . مدتی بود کرخت و بی خیال شده بودم. مدتی بود دیگر به دنبال حقیقت نمی گشتم . و وقتی این واقعیت تلخ را از زبان فرستا ده ات شنیدم ، نفسم انکار را بهترین را توجیه دید و انکار کرد . اما شنید که ” توجیه نکنید “ و آخر قبول کرد که دیر زمانیست به دنبال حقیقت گشتن را فراموش کرده است. فرستاده ات بار دیگر یادآوری کرد که به غیر از تو دوازده یار و دوست حقیقی هم داریم که دیر زمانی بود که ظاهر فریبان و دورویان و دوستان دروغین سعی بر تسخیر جای آنان داشتند. من داشتم فراموششان می کردم. ولی او بار دیگر خاطر نشان کرد و اطمینان داد که در دنیا تنها می توانم به این دوازده دوست اطمینان کنم و با اعتماد و قاطعیت و آرامش خودم را به دست خدا بسپارم. او گفت ما علاوه بر پنج حس فیزیکی حس دیگری داریم به نام حس ششم و حس دیگری که تنها خودش اختراع کرده بود و حس هفتم نامگذاری اش کرده بود و گفت که اگر بتوانی حس ششم را به دست آوری و از آن بگذری ،حس هفتم را به دست خواهی آورد. که البته معنای این را نفهمیدم! و تعارضی را که مدتی ذهنم را مشغول کرده بود حل کرد :خدا نه جسم است و نه انرژی . بلکه خدا همان حسی است که داری ، همانی که گاهی اوقات بدون اینکه بدانی چرا، تو را در بر می گیرد............................. التماس دعا.

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 85/6/25 :: ساعت 11:43 صبح )
»» یا مهدی فاطمه ما دروغ میگوییم.........

              هو العالم بالقلوب                                     

   "فریب ما مخور آقا دروغ می گوییم        

                                          به جان حضرت زهرا دروغ می گوییم                                      

    چه ناله ای چه فراقی چه درد هجرانی                    

                                                    نیا نیا گل طه دروغ می گوییم "

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

آقا سلام...

 

آقا  می گویند نیا...

 

می گویند زمین جای خطرناکیست...

 

می گویند ما روی زمین حسین(ع) کشته ایم...

 

می گویند ما حرمتها شکسته ایم...

 

رقیه (ع) گریانده ایم...

 

سکینه (ع) ترسانده ایم...

 

زینب (ع) رنجانده ایم....

 

آقا می گویند زمین جای شما نیست...

 

به جای آنکه بیاموزیم انتظار را از زیر سنگینی آن شانه خالی می کنیم...آقا.....

 

آقا صادقانه بگویم...

 

کم آورده ایم.

 

حالا دیگر معلوم شد تمام آن لبیک ها را می گفتیم که همه می گفتند .....

 

و همه می گفتند که همه می گفتند آقا.....

 

و حالا یکی می گوید نیا و همه می گویند نیا.....

 

می بینی آقا؟

 

می بینی ماجرای حسین علیه السلام یک بار دیگر دارد تکرار می شود.....

 

 

می بینی آقا چگونه یار نماها یکی یکی نه! که فوج فوج تنهایت گذاشتند!

 

آقا می بینی چه رنجی را حسین علیه السلام بر خود هموار کرد از دورویی یاران زبانی......

 

می بینی آقا...

.

.

.

....

 

یا علی مددی

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 85/6/25 :: ساعت 11:36 صبح )
»» راههای رسیدن به خدا زیاد است

شاید بر پنجره ات به تماشای رهگذران بنشینی.شاید راهبه ای را ببینی که درسمت راست تو حرکت می کندونیز روسپی دیگری را که در سمت چپت به راه است.ممکن است با خود بگویی:

(او چه شریف است و این چه رذل وفرومایه)

اما باید چشمانت را ببندی و اندکی به دقت گوش کنی.نجوایی در ذره ذره آسمان می شنوی که:

(یکی مرا در دعاهایش می جوید و دیگری در دردهایش.در روح هرکدام آلاچیقی برای روح من وجود دارد)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 85/6/22 :: ساعت 9:5 صبح )
»» جملات کوتاه ولی خواندنی

1.اگر چه به تنهایی در قلب بیابانی دور افتاده از زیبایی بخوانی گوشی شنوا خواهی یافت.

2.خواننده واقعی کسی است که سکوتمان رابخواند.

3.می گویندبلبل وقتی می خواهد آوای عشق سردهددر سینه خود خاری فرو می کند.برای ما نیز چنین است.جز این چگونه می توانیم بخوانیم؟

4.ما معمولا برای کودکانمان لالایی می خوانیم تا خودمان به خواب رویم.

5.شیطان همان روزی که تو متولد شدی مرد.دیگر نباید برای دیدار فرشته ای از دوزخ بگذری...

6.بسیاری از زنان قلب مردان را به عاریه می گیرندوکمتر زنی است که مالک آن شود

7.مردی که اشتباهات کوچک زنی را نبخشاید هرگز نمی تواند از فضایل بزرگ او لذت ببرد.

8.فرق بین ثروتمندترین و فقیرترین انسانها یک روز گرسنگی و یک ساعت تشنگی است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 85/6/20 :: ساعت 12:31 عصر )
»» غزلی از دیوان شمس

میر خرابات تویی ای نگار 

وز تو خرابات چنین بی‌قرار 

 

جمله خرابات خراب تواند 

جملهء اسرار ز توست آشکار 

  

جان و جهان! جان مرا دست گیر 

چشم جهان! حرف مرا گوش دار 

 

خاک کفت چشم مرا توتیاست 

وعدهء تو گوش مرا گوشوار 

  

خمر کهن بر سر عشاق ریز 

صورت نو در دل مستان نگار 

 

ساغر بازیچهء فانی ببر 

ساغر مردانهء ما را بیار 

 

آتش می بر سر پرهیز ریز 

وای بر آن زاهد پرهیزکار 

 

حق چو شراب ازلی دردهد 

مرد خورد باده حق مردوار 

 

پرورش جان به سقاهم بود 

از می و از ساغر پروردگار

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 85/6/20 :: ساعت 9:45 صبح )
<   <<   31   32   33   34   35      
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 309
>> بازدید دیروز: 747
>> مجموع بازدیدها: 1382928
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
(( همیشه با تو ))
کنج دل🩶
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب