زندگانی سراسر افتخار پیامبر اسلام و ائمهی هدی ـ صلوات اللّه علیهم اجمعین ـ از زوایای مختلف قابل بررسی است. روش تبلیغی معصومان علیهمالسلام نیز مانند دیگر ابعاد زندگیشان اسوه و الگو به شمار میآید.
وقتی از این زاویه زندگی این بزرگان را مورد مطالعه قرار میدهیم، خود را با وظیفهیی سنگین رو به رو مییابیم؛ زیرا این نورهای پاک لحظهیی از عمل به تکلیف و ابلاغ رسالت الهی غافل نبودند. در سیرهی تبلیغی امام جواد علیهالسلام ، موارد زیر مهم و در خور تأمل مینماید:
1. تبلیغ از راه مناظره
بارزترین نوع تبلیغ امام جواد علیهالسلام مناظره است. مناظرههای آن حضرت ـ که از نخستین روزهای امامتش آغاز شد ـ وی را در تثبیت جایگاه ولایت و امامت، هدایت حقجویان و آشکار ساختن سستی گفتار ستمگران یاری داد. آن حضرت به دو جهت در عرصهی مناظرههای علمی گام نهاد.
بارزترین نوع تبلیغ امام جواد علیهالسلام مناظره است. مناظرههای آن حضرت ـ که از نخستین روزهای امامتش آغاز شد ـ وی را در تثبیت جایگاه ولایت و امامت، هدایت حقجویان و آشکار ساختن سستی گفتار ستمگران یاری داد.
نخست نیاز شیعیان که با توجه به سن اندک آن حضرت در پی کشف جایگاه معنویاش بودند و دوم خواست مأمون و معتصم که اندیشهی خوار ساختن امام و اثبات الهی نبودن آگاهیهای وی در سر میپروراندند.
خلفا میکوشیدند با برپا ساختن مجالس مناظره امامان شیعه را رو در روی برخی از دانشمندان بنام زمان قرار دهند تا شاید از پاسخ پرسشی باز مانند و جایگاه معنویشان مورد تردید واقع شود.
اهداف امام علیهالسلام در مناظرهها
الف) اثبات امامت خود
امام جواد علیهالسلام در این مناظرهها پیش از هر چیز در پی اثبات حقّانیت خود بود. بر اساس گفتهی مورخان امام ـ با آن که هفت سال بیش نداشت ـ در یکی از محافل به سی پرسش پاسخ داد.
پرورش دانش پژوهان روشنبین نیز در شمار روشهای تبلیغی امام نهم علیهالسلام جای دارد. آن حضرت ضمن پاسداری از حوزهیی که امام صادق علیهالسلام بنیان نهاده بود، دویست و هفتاد شاگرد تربیت کرد که گروهی از آنان نیز از شاگردان امام هشتم شمرده میشدند.
ب) رسوا ساختن دروغ پردازان
امام علیهالسلام در مناظره چنان رفتار میکرد که نادرستی فضائل ساختگی خلفا آشکار شود.
در یکی از مجلسها مأمون از یحیی بن اکثم خواست پرسشی مطرح کند. یحیی عرض کرد: یابن رسول اللّه، بر اساس روایتها جبرئیل به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله عرض کرد: یا محمّد، خداوند سلامت میرساند و میفرماید از ابوبکر بپرس آیا از ما خشنود است؟ زیرا من از وی راضیام؛ در این باره چه میفرمایید؟
امام علیهالسلام فرمود: فضل ابوبکر را انکار نمیکنم، ولی آن که این خبر را روایت کرده باید به خبری که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در حجّة الوداع فرمود توجه کند. حضرت صلیاللهعلیهوآله فرمود:
لَقدْ کَثُرَتِ الکَذابَةُ عَلَیَّ ... .
دروغ گویان بر من بسیار شدهاند و نسبت دروغ بر من فزونی یافته است. پس هر که بر من دروغ بندد، خداوند نشیمنگاهش را از آتش پر میسازد. چنانچه حدیثی برایتان آوردند، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید؛ هر چه با آن موافق بود بپذیرید و آنچه مخالف بود رها سازید، خداوند میفرماید:
«وَلَقَدْ خَلَقْنا الاِْنْسانَ وَنَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید.»
به تحقیق ما انسان را آفریدیم و میدانیم آنچه نفس به او وسوسه میکند و ما از رگ گردن به وی نزدیکتریم.
روایتی که شما ذکر کردید، نشان میدهد خشنودی یا ناخشنودی ابوبکر بر حضرت حق پوشیده بود و این نزد عقل محال و ممتنع است.»
2. تبلیغ عملی علیه حکومت مأمون
مأمون امام علیهالسلام را بسیار احترام مینهاد و دخترش ام الفضل را، به رغم مخالفتهای گوناگون به عقد وی درآورد. این برخوردها هرگز امام را به دستگاه خلافت خوشبین نساخت. او خلیفه را ستمگر میشمرد و اندیشهی مخالفت با آن را در سر میپروراند. بنابر این، در نخستین فرصت به بهانهی حج سمت مدینه رهسپار شد و در آن دیار اقامت گزید. حسین مکاری میگوید: هنگامی که حضرت محمّد تقی علیهالسلام نزد خلیفه جایگاهی والا داشت، وارد بغداد شدم و به دیدار وی شتافتم. چنان میاندیشیدم که حضرت دیگر به مدینه باز نخواهد گشت. چون این امر را به خاطر آوردم، امام علیهالسلام سر فرو افکند. اندکی بعد سربلند کرد و در حالی که رنگ مبارکش زرد شده بود، فرمود: حسین، نان جو و نمک نیمکوب در حرم رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله از آنچه مشاهده میکنی برایم بهتر است.
خلفا میکوشیدند با برپا ساختن مجالس مناظره امامان شیعه را رو در روی برخی از دانشمندان بنام زمان قرار دهند تا شاید از پاسخ پرسشی باز مانند و جایگاه معنویشان مورد تردید واقع شود.
3. پدید آوردن حوزهی علمی
پرورش دانش پژوهان روشنبین نیز در شمار روشهای تبلیغی امام نهم علیهالسلام جای دارد. آن حضرت ضمن پاسداری از حوزهیی که امام صادق علیهالسلام بنیان نهاده بود، دویست و هفتاد شاگرد تربیت کرد که گروهی از آنان نیز از شاگردان امام هشتم شمرده میشدند.
4. اعزام نماینده
امام نهم علیهالسلام برای خنثا ساختن تبلیغات شوم بنی عباس و ارائهی اسلام راستین به مردم، نمایندگانی به مناطق مختلف گسیل میکرد. این نمایندگان، کارگزاران امام علیهالسلام شمرده میشدند و در مراکزی چون اهواز، همدان، سیستان، بُست، ری، بصره، واسط، بغداد، کوفه و قم زمینهی اتحاد شیعیان و پیوند آنها با معصوم را فراهم میآوردند.
امام علیهالسلام همچنین به پیروانش اجازه میداد درون دستگاه حکومت نفوذ کنند و پستهای حساس را در دست گیرند. «محمد بن اسماعیل بن بزیع» و «احمد بن حمزه قمی» از این فرصت بهره بردند و با رسیدن به موقعیتهای ممتاز حکومتی در مسیر خدمت به دین و دینداران گام برداشتند.
«حسین بن عبداللّه نیشابوری» حاکم «بست» و «سیستان» و «حکم بن علیا اسدی» حاکم «بحرین» نیز از یاران حضرت شمرده میشدند و خمس داراییشان را نزد وی گسیل میکردند.
سقوط طالبان در اکتبر سال 2001 و سقوط صدام و حکومت بعثی عراق در مارس 2003، توازن قدرت را در منطقه خاورمیانه بر هم زده و آرایش جدیدی در ساختار ژئوپولیتیکی منطقه به وجود آورد.تا پیش از سقوط صدام، منازعه منطقهای بین مدعیان قدرت سه ضلع اصلی داشت: ایران، عراق و عربستان (به نمایندگی از کشورهای عربی با حکومت های سنی.(اگرچه رژیم صهیونیستی همیشه کوشیده است تا در منازعات بین قدرت های اصلی منطقه نقش کلیدی بازی کند، اما به سبب دوری جغرافیایی از کانون اصلی تحولات (منطقه خلیج فارس) و عدم مشروعیت لازم، نتوانسته است به این مهم دست پیدا کند.
حمله صدام به کویت در آغاز دهه 1990 میلادی، پس از یک دوره جنگ هشت ساله با ایران برای تغییر جغرافیای سیاسی، نظامی و استراتژیک منطقه که به شکست انجامید، آغاز دوره تازه ای از رویارویی ها بود. تا پیش از آن توازن منطقه ای بین کشورهای عربی (به نمایندگی عراق و عربستان) و ایران به صورت یک معادله پیچیده مطرح بود. اما حمله کویت این معادله را پیچیده تر کرد و سبب شکاف بین اضلاع متحد این مثلث قدرت (جبهه ی اعراب) گردید. که تا سقوط صدام در سال 2003 ادامه یافت.مفهوم فضای حیاتی (Vital Space)، که نخستین بار در سال 1899 توسط «فردریش راتزل» مطرح گردید، دولت را به مثابه ی شکل گسترش حیات در پهنه های جغرافیایی به تصویر می کشد. فضای حیاتی، فضایی است که برای زندگی هر ارگانیسم ضروری است و دولت ها نیز به مثابه یک ارگانیسم، احتیاج به یک مکان مشخص سرزمینی (چه از لحاظ فیزیکی و چه از لحاظ فرهنگی، اقتصادی و سیاسی) دارند و از این رو، این فضا با ورود به عرصه فرهنگ، آن هم در تمدن های بزرگی چون ایران بسیار بزرگ تر از فضای سرزمینی تحت تصرف فیزیکی است. سقوط صدام در سال 2003 کفه معادله قدرت را به سمت ضلع دیگر، یعنی ایران سنگین کرده و دامنه نفوذ آن را بر مردم منطقه بیش از پیش کرد. امروزه دامنه نفوذ ایران از لبنان تا مناطق اشغالی فلسطین، از عراق تا سوریه و کشورهای حاشیه خلیج فارس تعریف می گردد و همه منطقه خاورمیانه جزئی از «فضای حیاتی»1 ایران قلمداد می شود.پس از سقوط صدام برای اولین بار در طول تاریخ مدرن جهان عرب، شاهد ظهور یک حکومت شیعه ی عرب در یک کشور عربی (که از دهه 1950 به بعد تحت شدیدترین تدابیر امنیتی حکومتی های سنی آن بوده است)، هستیم که این به هیچ وجه نه برای اعراب سنی و حکومت های آنان و نه برای رژیم صهیونیستی و امریکا خوشایند نیست.
سابقه ظهور جنبش های شیعی و به ویژه انقلاب ایران در تاریخ این مذهب، به خوبی در پیش روی آنان است و آنها خود به خوبی از «قدرت انفجاری تشیع» خبر دارند و از همین رو در صدد ناکام گذاشتن پروسه به قدرت رسیدن شیعیان و تشکیل هلال شیعی هستند، که نخستین بار پس از سقوط عراق توسط شاه اردن بکار برده شد.
به راه انداختن نسل کشی شیعیان در عراق و صرف هزینه های میلیاردی توسط امریکا و اعراب سنی خود بزرگترین مدعای این بحث است.از این رو به هم خوردن توازن قدرت در جغرافیای سیاسی منطقه به نفع ایران، با توجه به معادلات جهانی، می تواند برای برخی از کشورها خطر جدی باشد (چنانکه ذکر آن رفت) و برای برخی دیگر فرصت.جبهه ی تهدید، متشکل از سه ضلع امریکا، اسرائیل و اعراب است و جبهه ی فرصت متشکل از سه ضلع روسیه، چین و ایران.در جبهه ی تهدید، ضلع اصلی امریکاست. سابقه دشمنی ایدئولوژیک ایران و امریکا و تاریخ منازعات این دو کشور؛ مجالی بیش از این می طلبد، اما آنچه مسلم است، این است که امریکا و متحد اصلی او در خاورمیانه (اسرائیل)، به هیچ قیمتی حاضر نیستند، افزایش فضای حیاتی ایران و نفوذ بیش از پیش آن را در منطقه ببینند، از این رو با گشودن دو جبهه ی همزمان سعی در خنثی سازی اقدامات ایران دارند: اول، با فرایند دستکاری (Manipulation) افکار عمومی از طریق رسانه های جمعی و شانتاژهای خبری در بحث انرژی هسته ای ایران و به یاری طلبیدن سرسپردگان خود در اروپا (نظیر سارکوزی) و دوم، رایزنی های گسترده با کشورهای عرب منطقه ی خلیج فارس که اصلی ترین آنها عربستان سعودی است. تردیدی نیست که قدرت گرفتن ایران، باعث به حاشیه رفتن هرچه بیشتر آنان خواهد بود، لذا امریکا با مطرح نمودن خطر ایران برای اعراب و ساختن یک «لولو»ی تمام عیار هم از جنبه نظامی و مهم تر از همه، جنبه ی مذهبی، سعی در همراه سازی اعراب با خود داشته و دارد.
بررسی اعتقادی فرقه وهابیت در این مختصر نمی گنجد، اما نگاهی گذرا به عقاید سلفی های بنیادگرای وهابی و دشمنی دیرینه ی آنان با تشیع، که آن را فتنه ای برای از بین بردن امت واحده اسلامی می دانند، خود بهترین عامل برای همراه نمودن اعراب سنی مذهب منطقه با امریکاست.اما در جبهه ی فرصت، کشورهای چین و روسیه اگرچه مدتهاست به اقتصاد آزاد گرویده اند و در فرایند جهانی شدن اقتصادی ذوب شده اند، اما به سبب داشتن صبغه ی ایدئولوژیکی چپ، دشمنی با امریکا را به طور جدی در لایه های پنهان ذهن خود باز تولید کرده اند. روسیه که خود پایگاه تاریخی چپ بوده و قریب به هشت دهه مبارزه ایدئولوژیک را با اردوگاه امریکایی لیبرال تجربه کرده؛ هم اکنون آزرده از زخم کهنه شکست، بیش از پیش منافع خود را در برابر امریکا در معرض خطر می بیند. نگاهی گذرا به منازعه جدید روسیه و امریکا به سر طرح استقرار سامانه دفاع ضد موشکی در لهستان و جمهوری چک، خود شاهدی است بر این مدعا. اگرچه امریکا هدف از استقرار این سامانه را مقابله با تهدید کشورهایی همچون ایران و کره شمالی (باقیماندگان محور شرارت) اعلام کرده است، اما مقامات کرملین، بر این باور پای می فشارند، که این اقدام در مجاورت مرزهای روسیه، کنترل و تسلط بر سیستم های موشکی روسیه و ایجاد دیوار جدید برلین است و هشدار داده اند، که این اقدام امریکا به دور تازه ای از مسابقه تسلیحاتی می انجامد و توازن استراتژیک در جهان را بر هم خواهد زد.علی ای حال؛ با وجود پیشنهاد مسکو به واشنگتن بر سر استفاده مشترک از پایگاه راداری «قبله» در آذربایجان (که از سال 1991 تاکنون مورد استفاده روسیه بوده و تا سال 2012 در دست روسیه خواهد ماند)، واشنگتن هم چنان به استقرار طرح خود در اروپا پافشاری می کند، و این باعث نزدیکتر شدن مسکو به تهران و پکن شده است.
حضور پوتین در تهران، که برای اولین بار در 60 سال اخیر صورت می پذیرد، می تواند عمق این اختلاف استراتژیک را بیش از پیش نمایان کند.کشور کمونیستی چین نیز که هم اکنون یکی از مدعیان قدرت جهانی در عرصه اقتصادی و تکنولوژیکی و نظامی است، با داشتن تجربه اختلافات درونی با تایوان که آن را به امریکا منتسب می کند، در این معادله به دنبال دستیابی به جایگاه درخوری است که بر اساس منافع خویش تعریف می کند و این منافع، طبیعتاً آن را به روسیه و ایران نزدیک می کند.از این رو اگر در تحلیل این مناسبات سخن از یک «جنگ سرد جدید» به میان آوریم، سخن به گزاف نگفته ایم، چراکه به وجود آمدن یک قطب منطقه ای قدرت بین این سه کشور، که هر سه، دشمنی تاریخی دیرینه ای با غرب و به طور خاص امریکا دارند، مناسبات را به این سو سوق می دهد، و این خطری جدی برای امریکا و فرصتی طلایی برای جمهوری اسلامی ایران است. لذا جمهوری اسلامی بایستی از این امکان تاریخی حداکثر استفاده را برده و خود را به محور اصلی مبدل می سازد و پروسه جهانی کردن الگوی حکومتی تشیع و انقلاب خود را در دستور کار قرار دهد، چرا که با فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی و فراروایت مارکسیستی حکومت و روشن شدن بیش از پیش ضعف های دورنی سیستم لیبرال، دنیای امروز تشنه ی روایتی است مبتنی بر حقانیت که مذهب تشیع و سیستم حکومتی آن می تواند به خوبی پاسخگوی این نیاز باشد. از این رو، جنگ سرد جدید، حول محور دو قطب سرمایه داری و اسلام شیعی است و بایستی از کلیه ظرفیت های موجود در این پروسه استفاده نمود تا دنیا را به سمت «حکومت صالحان بر زمین» سوق داد.
افسردگى (DEPRESSION) حالتى احساسى است که مشخصهاش اندوه، بىاحساسى (APATHY) ،بدبینى (PESSIMISM) و احساس تنهایى است. این بیمارى که امروزه از شیوع بالایى در میان مراجعه کنندگان به کلینیکهاى روانپزشکى برخوردار است، داراى تظاهرات متنوع و زیادى بوده که از مهمترین آنها مىتوان به اختلالات خواب اشاره نمود. تحقیقات نشان مىدهد 75 درصد از بیماران افسرده مشکلى در خواب (چه به صورت بى خوابى و چه پرخوابى) دارند و همچنین علایم این بیماران در هنگام صبح تشدید مىشود. نکته جالب و قابل توجه و مورد بحث ما این است که در این بیماران چگالى (REM حرکت سریع چشم) در نیمه اول خواب و همچنین کل زمان REM افزایش یافته و فاصله میان به خواب رفتن تا شروع اولین دوره REM یعنى ( LATENCY - REM) کم شده و مرحله 4 خواب نیز کاهش مىیابد. (1)پس به عبارت سادهتر مىتوان گفت، افراد افسرده زمان بیشترى را در مرحله خواب REM به سر مىبرند. یعنى به میزان بیشترى نسبت به سایرین خواب مىبینند.
یک روش درمانى جدید براى بیماران افسرده، بیدار نگه داشتن آنها براى کاهش میزان REM است، که بهترین شکل آن نماز صبح است. (2) زمان نماز صبح که مورد تاکید قرآن و همچنین بسیارى از روایات بوده، سبب کاهش قابل توجه میزان خواب REM در اشخاص مىشود. زیرا شخص نمازگزار که خود را ملزم به اقامه نماز صبح مىداند و باید صبحگاه بیدار شود، پس در حقیقت جلوى ورود به مرحله قابل توجهى از REM را مىگیرد.از این جهت بیدارى صبحگاهى براى نماز خود به تنهایى مىتواند یک عامل مهم بدون عارضه در پیشگیرى از افسردگى مطرح باشد که بر تمام روشهاى درمانى دارویى و غیر دارویى ارجح است، چرا که پیشگیرى بر درمان مقدم است .حال ببینیم، این موضوع چه ارتباطى با نماز صبح دارد، یعنى نماز صبح چه اثر درمانى مىتواند در این بیماران داشته باشد؟ به طور متوسط 20 - 15 دقیقه طول مىکشد تا یک فرد معمولى به خواب رود. پس در عرض 45 دقیقه وارد مراحل 3 و 4 خواب شده که این مراحل عمیقترین مراحل خواباند. یعنى بیشترین تحریک براى بیدار کردن فرد در این مراحل لازم است. حدود 45 دقیقه پس از مرحله 4 است که نخستین دوره حرکات سریع چشم (REM) فرا مىرسد. هر چه از شب مىگذرد، دورههاى REM طولانىتر و مراحل 3 و 4 کوتاهتر مىشود. بنابراین در اواخر شب، خواب شخص سبکتر شده و رؤیاى بیشترى مىبیند (یعنى خواب REM اش بیشتر مىشود). پس قسمت اعظم خواب REM در ساعات نزدیک صبح به وقوع مىپیوندد. و از طرفى دیدیم که یکى از مشکلات مهم بیماران افسرده، افزایش یافتن طول خواب REM و خواب دیدن زیاد است. از این جهت یک مبناى مهم در تولید داروهاى ضد افسردگى ایجاد داروهایى است که کاهش دهنده مرحله REM خواب باشند (از جمله داروهاى ضد افسردگى سه حلقهاى.(
لازم به ذکر است آثار روحى و روانى ایمان به خدا و اقامه نماز بسیار زیاد است و نکات علمى بسیار شگرفى در اسرار سحر که مورد تاکید فراوان اسلام نیز بوده، نهفته است که انسان با دانستن آنها از تمام وجود زمزمه مىکند.علاوه بر این یک روش درمانى جدید براى بیماران افسرده، بیدار نگه داشتن آنها براى کاهش میزان REM است، که بهترین شکل آن نماز صبح است. (2) زمان نماز صبح که مورد تاکید قرآن و همچنین بسیارى از روایات بوده، سبب کاهش قابل توجه میزان خواب REM در اشخاص مىشود. زیرا شخص نمازگزار که خود را ملزم به اقامه نماز صبح مىداند و باید صبحگاه بیدار شود، پس در حقیقت جلوى ورود به مرحله قابل توجهى از REM را مىگیرد. از این جهت بیدارى صبحگاهى براى نماز خود به تنهایى مىتواند یک عامل مهم بدون عارضه در پیشگیرى از افسردگى مطرح باشد که بر تمام روشهاى درمانى دارویى و غیر دارویى ارجح است، چرا که پیشگیرى بر درمان مقدم است . لازم به ذکر است آثار روحى و روانى ایمان به خدا و اقامه نماز بسیار زیاد است و نکات علمى بسیار شگرفى در اسرار سحر که مورد تاکید فراوان اسلام نیز بوده، نهفته است که انسان با دانستن آنها از تمام وجود زمزمه مىکند؛" اقم الصلوة لدلوک الشمس الى غسق الیل و قرءان الفجر ان قرءان الفجر کان مشهودا" (3) ؛ نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکى شب برپا دار و (نیز) نماز صبح را، زیرا نماز صبح همواره (مقرون با) حضور (فرشتگان) است .
حضرت باقر العلوم (ع) در اندرزی به «جابر بن یزید جعفى» از اصحاب مکرمش میفرماید:مبادا در کارها امروز و فردا کنى که این دریایى است که نابودشوندگان در آن غرق خواهند شد.
اندرزهاى حکیمانه امام باقر علیهالسلام به یکى از اصحابش به نام «جابر بن یزید جعفى»:
بدان که تو دوست و یار ما محسوب نخواهى شد تا چنان شوى که اگر تمام همشهریانت گرد آیند و یک زبان گویند که تو مرد بدى هستى مایه اندوه تو نگردد و اگر همه گویند تو مرد نیکى هستى موجبات شادى تو فراهم نشود.
تو را به پنج چیز سفارش مىکنم:
- اگر مورد ستم واقع شدى تو ستم مکن،
- اگر به تو خیانت شود تو خیانت مکن،
- اگر به تو دروغ گویند تو دروغ مگو،
- اگر تو را ستودند شاد مشو،
- اگر نکوهشت کردند بىتابى مکن و در باره آنچه در خصوص تو مىگویند بیندیش اگر آنچه دربارهات مىگویند در خودت دیدى بدان که سقوط تو از چشم بیناى خداوند عزو جل در هنگامى که براى کار درستى خشم کردى مصیبتى بزرگتر است برایت از این که بیم دارى از چشم مردم بیفتى و اگر بر خلاف واقع گفتهاند این خود ثوابى است که بىرنج آن را به دست آوردهاى.
- واى بر تو به راستى تو یکى از دزدان گناهان هستى هر آنگاه که بر تو شهوتى یا ارتکاب گناهى رخ دهد و تو شتابان به سوى آن روى و به جهل خویش در انجام آن بکوشى گویى که در برابر چشم خدا نیستى و یا خداوند در کمین تو ننشسته است.
- امّا همواره خودت را به قرآن عرضه کن که اگر به راه قرآن مىروى و آنچه را که او نخواسته تو نیز نمىخواهى و آنچه را که خواسته، مىخواهى و از آنچه برحذر داشته مىترسى پس استوار باش و مژدهات باد که هر چه درباره تو گویند، تو را زیان نرساند و اگر از قرآن جدایى پس چرا بر خود مىبالی!
- به راستى مؤمن سرسختانه مشغول جهاد با نفس است تا بر هوا و هوس نفس خویش غلبه کند.یک بار نفس را از کژى به راستى آرد و با خواهش او براى خدا مخالف شود و بار دیگر هم نفس او را به زمین زند و پیرو خواهش او گردد و خدایش دست گیرد و از جا بلند کند و از لغزشش بگذرد و متذکر شود و از خداى بترسد توبه کند و معرفت و بنیائىاش افزون شود چرا که ترسش از او بیشتر شده است و خداوند در این باره مىفرماید: إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ(1) ؛ به راستى چون ایمان آورندگان را از شیطان وسوسههایى به دل رسد، هماندم خدا را به یاد آرند و بىدرنگ بصیرت یابند.
- اى جابر! روزىِ اندک را از سوى خدا براى خویشتن بسیار بدان که از عهده شکرش باید به درآیى و طاعت افزون خود را براى خود اندک انگار تا بدین وسیله نفس را خوار دارى و خود را سزاوار گذشت گردانى.
- شرّ موجود را از خود به وسیله دانش حاضر دفع کن و علم حاضر خود را با عمل خالصانه به کار بند و در عمل خالص از غفلت بزرگ به نیک بیدارى و هشیار بودن کنارهگیر و نیک بیدارى را با ترس صحیح از خداوند تحصیل کن و از آرایشهاى نهانى به زندگى موجود دنیوى بر حذر باش و زیادهرویهاى هوا به راهنمایى عقل محدود کن و هنگام غلبه هوا از علم راهنمایى و مدد جو و اعمال خالصانهات را براى روز قیامت ذخیره نگهدار و با انتخاب قناعت از زیاد حرص ورزیدن خوددارى نما.
- با کوتاه کردن آرزو، شیرینى زهد را به سوى خدا جلب کن و طنابهاى آز را به سردى یأس و ناامیدى ببر.
و با خودشناسى راه خودبینى را ببند و با تفویض صحیح امور به خداوند، به آسودگى برس و با فزون یاد کردن خداوند در خلوتها به رقّت قلب دست یاب و با دوام اندوه، دل را نورانى کن و با ترس راست و صادقانه، خود را از ابلیس حفظ کن.
- مبادا به امیدوارى دروغین دل خوش کنى که این تو را در هراسى راست خواهد انداخت.
امام باقر علیه السلام فرمود: "سخن پاک را از هر کس که مىگوید، فراگیرید اگر چه خود بدان عمل نمىکند، زیرا خداوند مىفرماید: « الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللهُ ؛ بندگانى که سخنان را مىشنوند و از بهترین آن پیروى مىکنند. آنانند کسانى که خدا هدایتشان کرده است.»
- مبادا در کارها امروز و فردا کنى که این دریایى است که نابودشوندگان در آن غرق خواهند شد.
- مبادا غفلت کنى که این مایه سنگدلى است و از آنچه در آن عذر و بهانهاى برایت نباشد بپرهیز که پشیمانها به دین پناه مىآورند و به پشیمانى بسیار و استغفار فراوان از گناهان گذشتهات باز گرد و با دعاى خالصانه و راز و نیازهاى شبانه از رحمت و گذشت الهى برخوردار شو، و با بسیارى شکر، نعمتهاى بیشترى به سوى خود جلب کن و با کشتن آز و طمع در پى بقاى عزت و سرفرازى باش و این آز را با عزّت ناامیدى از میان بر و این عزّت ناامیدى را با بلند همتى به دست آر و کوتاه کردن آرزو را از دنیا توشه بردار.
- از هر فرصتى براى رسیدن به مقصود خویش سود جو و مبادا به چیزى که بدان اطمینان ندارى، اعتماد کنى.
- هیچ ثروتى همانند بىنیازى دل و هیچ شناختى همچون خودشناسى نیست و هیچ نعمتى مانند عافیت و هیچ عافیتى مثل یار شدن توفیق نیست و هیچ شرفى همسنگ بلند همتى نیست و هیچ زهدى همگون با کوته آرزویى نیست و هیچ عدالتى همانند انصاف و هیچ ستمى همچون موافقت با هوا و هوس و هیچ اطاعتى به مانند انجام فرایض نیست و هیچ مصیبتى همچون بىخردى و هیچ گناهى همانند کوچک شمردن گناهت و خشنودى از حالتى که در آن هستی، نیست و هیچ فضیلتى همچون جهاد و هیچ جهادى همانند جهاد با هوا و هوس و هیچ نیرویى همچون نیروى جلوگیری از خشم نیست و هیچ ذلّتى همچون ذلّت آز نیست و مبادا با وجود فرصت، بهرهورى را از دست دهى که این عرصهاى است که به اهل خود زیان مىرساند.
- اى جوینده بهشت! چقدر خواب تو دراز و مرکبت کُند و همتت سُست است.
پس واى خدایا از این طالب و مطلوب! واى گریزنده از دوزخ! چه شتابان به سوى آتش روانهاى و چه زود خود را در آن فرو مىافکنى.
اشاره:
در میان امامان دوازدهگانه خاندان نبوّت(ع)، امام باقر(ع) از ویژگیهای خاصّی برخوردار است. مادرش فاطمه دختر امام حسن(ع) بود، از این رو او را وارث عظمت پیامبر(ص) از ناحیه پدر و مادر میدانند. در یکی از احادیث معتبر، معروف به «حدیثلوح»، خداوند در شأن او میفرماید: «وَاِبْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمـَحْمُودِ مُحَمَّدٌ، الْباقِرُ عِلْمِی، وَ الْمَعْدِنُ لِحِکْمَتِی؛ و پسر امام سجّاد همانند جدّ پسندیدهاش پیامبر(ص) است، یعنی محمّد باقر(ع)که شکافنده علم من، و کانون حکمت من میباشد.»1
و امام صادق(ع) در شأنش فرمود: «اِنَّ لاَبِی مَناقِبٌ لَیْسَتْ لاَحَدٍ مِنْ آبائِی؛ همانا برای پدرم (امام باقر) فضایل و کمالاتی هست که هیچ یک از پدرانم دارای آن مناقب نیستند.»2 بر همین اساس حضرت امام خمینی ـ قُدّس سِرُّه ـ در وصیتنامه الهی سیاسی خود، از امام باقر(ع) باعظمت مخصوص یاد کرده و میفرماید: «ما مفتخریم باقرالعلوم که بالاترین شخصیّت تاریخ است، کسی که جز خداوند تعالی و رسول(ص) و ائمّه معصومین(ع) مقام او را درک نکرده و نتوانند درک کرد، از ماست.»3
با این اشاره، در این گفتار، به توضیح راز گفتار فوق میپردازیم، به امید آن که درسهای سازندهای از مکتب امام باقر(ع) بیاموزیم.
عصر امام باقر (ع)
با روی کار آمدن معاویه و سپس حاکمان جبّار و فضیلتکش بنیامیّه، اسلام ناب محمّدی در انزوای کامل قرار گرفته بود و همه ابعاد زندگی مسلمانان در تاریکیِ جهل، تعصّب، خفقان فریب، زر و زور و انواع انحرافها و آلودگیها و نامردمیها فرو رفته بود. بنیامیّه به قدری افکار مردم را مسموم کرده بودند و با تهاجم فرهنگی خود، عقلها و اندیشهها را ربوده بودند، که یزید و سردمداران شرک و نفاق، امام حسین(ع) جگر گوشه رسول خدا(ص) و یارانش را با آن وضع فجیع کشتند، و همه ارزشهای اسلامی را تار و مار کردند، در عین حال به حکومت ننگین خود ادامه دادند، شراب نوشیدند، خوش رقصی کردند و به نام اسلام، تعالیم محمّد(ص) و علی(ع) را زیر پای ناپاک خود قرار دادند، شرایطی به وجود آوردند که یاد کردن از نام حسین(ع) قدغن بود، و میخواستند آثاری از خاندان نبوّت باقی نماند.
پس از ماجرای جانسوز کربلا، مظلومیّت امام سجّاد(ع) به جایی رسید که در مدینه تنها چهار نفر نزد ایشان میآمدند، با اینکه سزاوار بود هزاران نفر در مجلس درسش شرکت نمایند و از فیوضات وجودش بهرهمند گردند. امام صادق(ع) در این باره فرمود: «اِرْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ الْحُسَیْنِ اِلاّ اَرْبَعَةً؛ اَبُو خالِدِ الْکابُلی، و یحیی بن امّ الطّویل وَ جُبَیْرُ بنِ مُطْعَمِ وَ جابِرِ بْنِ عَبْدِاللهِ الاَنْصارِی، ثُمّ اِنَّ النّاسَ لُحِقُوا و کُثِروُا؛ بعد از شهادت امام حسین(ع) همه مردم (از راه و خطّ حسین ـ علیه السّلام ـ) مرتد شدند، جز چهار نفر که عبارتند از: ابوخالد کابلی، یحیی بن امّطویل، جبیر بن مطعم و جابر بن عبداللّه انصاری، سپس کم کم مردم به این افراد پیوستند، و جمعیّتشان زیاد شد.»4
توضیح این که: پس از شهادت امام حسین(ع) بر اثر خفقان و دیکتاتوریهای بیرحمانه حاکمان جبّار اموی، غالب مردم به خاطر ترس، جهل، دنیاپرستی و علل دیگر از خاندان نبوّت بریده بودند، بعضی به دشمنان پیوستند، برخی به بیتفاوتی رو آوردند، و عدّهای سرگردان بودند و حتّی بعضی دهان به اعتراض گشودند که مثلاً چرا حسین بن علی(ع) با افراد اندک خود قیام کرد؟ و این قیام چه نتیجهای داشت؟! جهل و تیره دلی آنان به جایی رسیده بود که از خون پشه میپرسیدند که آیا پاک است یا نجس، ولی در مورد خون شهیدان کربلا نمیپرسیدند که چرا ریخته شد و چه کسی ریخت؟ چنان که روایت شده: شخصی از اهالی کوفه از «ابن عمرو» (یکی از دانشمندان آن عصر) در مورد خون پشه پرسید، او به حاضران گفت: «به مرد کوفی بنگرید که از من در مورد خون پشه میپرسد با این که پسر رسول خدا امام حسین(ع) را
شخصی از اهالی کوفه از «ابن عمرو» (یکی از دانشمندان آن عصر) در مورد خون پشه پرسید، او به حاضران گفت: «به مرد کوفی بنگرید که از من در مورد خون پشه میپرسد با این که پسر رسول خدا امام حسین(ع) را کشتند، از آن نمیپرسد.»
کشتند، از آن نمیپرسد.»5
به این ترتیب میبینیم که اکثر مردم در عمل از دین و خاندان پیامبر(ص) روی برگرداندند و تنها چهار نفر در محضر امام سجّاد(ع) باقی ماندند. پس قبل از هر چیز سزاوار بود که یک انقلاب عمیق و گسترده فرهنگی صورت گیرد، و آحاد مردم بین اسلام محمّد(ص) و علی(ع) با اسلام حاکمان جبّار اموی، فرق بگذارند، تا پس از این انقلاب فرهنگی بتوان اسلام ناب را از زیر ابرهای تیره و تار بیرون آورد و آن ابرها را کنار زد تا نور ولایت امامان راستین، چون خورشید، در آسمان اسلام ناب همه جا را روشن کند، و چنین کار مهمّی جز با انقلاب فرهنگی فراگیر، راه دیگری نداشت.
زمینهسازی و پایهگذاری انقلاب فرهنگی
امام سجّاد(ع) در فرصتهایی که به دست آورد، توانست با بهرهگیری از پیام خون شهیدان کربلا، زمینههای چنین انقلاب فرهنگی را به وجود آورد، ولی به دنبال این زمینهها، نیاز به قیام و نهضت فرهنگی بزرگمردی از خاندان نبوّت بود، تا با پشتوانه آن زمینهها، و تشکیل حوزه علمیّه، و تربیت شاگردان، پردهها را بشکافد و علوم ناب اسلام را آشکار کند، و در معرض افکار جهانیان قرار دهد، آن بزرگمرد امام باقر(ع) بود، که خداوند او را برای پایهگذاری چنین انقلابی، ذخیره نموده بود. او خود در ایّام کودکی (در حدود چهار سالگی) در کربلا حضور داشت، همه صحنهها را دیده بود، با اسیران از کربلا به کوفه و از آن جا به شام ره سپرده بود، خطبههای پدرش امام سجّاد(ع) و عمّههایش زینب، امکلثوم و فاطمه بنت الحسین(ع) را شنیده بود، و به خوبی دریافته بود که تاریخ اسلام به قهقرا برگشته، باید به یاری شهیدان کربلا شتافت و به آرمانهای آنها که آشکار نمودن اسلام آنهاست، جامه عمل پوشانید.
بر همین اساس، بارها پیامبر اسلام(ص) از او به عنوان «باقرالعلوم» (شکافنده علمها) یاد کرده بود، و جابر بن عبداللّه انصاری صحابی معروف رسول خدا(ص)، سخن پیامبر(ص) را به طور مکرّر برای مردم میخواند، تا بیدار شوند، و چون هالهای به گرد باقرالعلوم حلقه زنند، و آب زلال اسلام را از سرچشمه حقیقی آن به دست آورند. پیامبر(ص) به جابر فرموده بود: «اِنَّکَ سَتُدْرِکُ رَجُلاً مِنّی اِسْمُهُ اِسْمی، وَ شَمائلُهُ شَمائلی، یَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْرا؛ ای جابر، تو به مردی از خاندان من میرسی که همنام و همشکل من است، علم را میشکافد، و درهای دانش را میگشاید، و آن دانش را تفسیر و توضیح میدهد.»6
خداوند عمر طولانی به جابر داد، تا آن وقت که امام باقر(ع) را در دوران کودکی در محضر پدرش امام سجّاد(ع) مشاهده کرد، نزد او آمد و گفت: «بِاَبِی اَنْتَ و اُمّی، اَبُوکَ رَسُولُ اللّهِ یُقْرِئُکَ السَّلام وَ یَقُولُ ذلِکَ؛ پدر و مادرم فدایت، پدرت رسول خدا(ص) به تو سلام رسانید و چنین فرمود... .»7
جابربن عبداللّه انصاری به طور مکرّر با امام باقر(ع) ملاقات میکرد، و سخن پیامبر(ع !) و ابلاغ سلام آن حضرت را یادآوری مینمود، و جمله «باقرالعُلوم» را تکرار میکرد، تا به سرزبانها بیفتد و قلوب همه مردم برای پذیرش گفتار او و انقلاب فرهنگی او آماده گردد.
روزی نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: «یا باقِرُ اُشْهِدُ بِاللّهِ اَنَّکَ قَدْ اوُتیتَ الْحُکْمَ صَبِیّا؛ ای شکافنده علوم، خدا را گواه میگیرم که در خردسالی به تو حکمت و علم (امامت) داده شده است.»
زمانی دیگر نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: «یا باقِرُ اَنْتَ الْباقِرُ حقّا، اَنْتَ الّذی تَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْرا؛ ای باقر! تو به راستی شکافنده علم هستی، تو اعماق علم را با شکاف عمیق، میشکافی و اسرار و پنهانیهای علم را آشکار میسازی.»8
اینها همه خبر از آینده میداد، و یک نوع زمینهسازی قلبها، و جلب توجّه مردم به سوی امام باقر(ع) بود، تا او و موقعیّت و شخصیّت ملکوتی و علمی او را بشناسند، و خود را برای پذیرش انقلاب فرهنگیاش آماده سازند.
نموداری ازانقلابفرهنگیامامباقر(ع)
امام باقر(ع) از فرصتی که بر اثر رویارویی بنیعبّاس با بنیامیّه پیش آمده بود استفاده کرد و به تشکیل حوزه علمیّه، و تربیت شاگرد پرداخت، و بدین سان، کاری عمیق و فرهنگی را پایهگذاری نمود که بعدها فرزندش امام صادق(ع) با حدود چهار هزار شاگرد آن را توسعه داد.9 امام باقر(ع) شاگردان برجستهای مانند: محمّد بن مسلم، زُراره، ابوبصیر، جابر بن یزید جُعفی، ابان بن تغلب، حُمران بن اعین، سَدیر صیرفی، ابوصباح کنانی، عبدالله بن ابی یعفور و... تربیت کرد، که هر کدام فقیهی بزرگ و محدّثی سترگ، و عارفی دل آگاه و مرجعی ربّانی شدند، و نقش بهسزایی در گسترش اسلام ناب و فرهنگ تشیّع داشتند. جابر جُعفی میگوید: «هیجده سال در خدمت سرور انسانها حضرت محمّد بن علی(ع) (امام باقر) بودم، و از خرمن پرفیض او خوشهچینی میکردم، هنگام خداحافظی و وداع ـ برای مراجعت از مدینه به کوفه ـ تقاضا کردم باز مرا بهرهمند سازد، فرمود: پس از هیجده سال (بس نیست) عرض کردم: «آری شما دریایی هستید که آبش تمام نمیشود و به قعر آن نمیتوان رسید.» فرمود: «بَلِّغْ شِیعَتِی عَنِّی السَّلامُ وَاعْلَمْهُمْ اَنَّهُ لاقَرابَةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ لایَتَقَرَّبُ اِلَیْهِ اِلاّ بِالطّاعَةِ لَه. یا جابِرُ مَنْ اَطاعَ اللّهَ وَ اَحَبَّنا فَهُوَ وَلِیُّنا، وَ مَنْ عَصَی اللّه لَمْ یَنْفَعْهُ حُبُّنا؛ سلام مرا به شیعیانم برسان، و به آنها اعلام کن که بین ما و خداوند خویشاوندی نیست، و به پیشگاه خدا کسی جز در پرتو اطاعت و عمل، نزدیک نگردد. ای جابر کسی که خدا را اطاعت کند و ما را دوست بدارد،او دوست ما خواهد بود، و کسی که نافرمانی خدا کند، دوستی ما به حال او سودی نخواهد بخشید.»
نقل شده: جابر هفتاد هزار حدیث، از امام باقر(ع) آموخت.10
یکی از شاگردان برجسته امام باقر(ع) ابان بن تَغْلب است که امام باقر(ع) به او فرمود: «اِجْلِسْ فِی مَسْجِدِ الْمَدینَةِ وَ اَفْتِ النّاسَ فَاِنّی اُحِبُّ اَنْ یُری فِی شِیعَیتی مِثْلُکَ؛ در مسجد مدینه بنشین، و برای مردم فتوا بده، چرا که من دوست دارم در میان شیعیانم فردی مثل تو دیده شود.»11
نهضت فکری و حوزه علمی و مجالس تدریس امام باقر(ع) در مدینه در سطحی بود که دانشمندان بزرگ آن عصر، در برابرش، بسیار خاضع و کوچک به نظر میرسیدند، یکی از آنها «حَکَم بن عُتَیْبَه» بود، که یکی از دانشمندان به نام «عطا» میگوید: «رَأیْتُ الْحَکَمَ عِنْدَهُ کَاَنَّهُ عُصْفُورٌ مَغْلوُبٌ؛ حکم بن عتیبه را در محضر امام باقر(ع) همانند گنجشگ شکست خورده دیدم.»12
عبدالله بن عطا مکّی، یکی از دانشمندان برجسته اهل تسنّن در عصر امام باقر(ع) میگوید: «من حکم بن عُتیبه را با آن جلالت و شکوهی که در میان قوم خود داشت، در محضر امام باقر(ع) همانند کودکی دیدم که در برابر امام زانوی ادب بر زمین زده و شیفته و مجذوب کلام و شخصیّتش شده است.»13
آثار علمی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی درخشانی که از حوزه علمیّه امام باقر(ع) نشأت گرفته بود، آن چنان چشمگیر و عمیق بود، که همگان اعتراف داشتند که رسول خدا(ص) درست فرمود که امام باقر(ع) شکافنده علوم و گشاینده درهای دانش است.
امام باقر(ع) در حقگویی و روشن ساختن مسائل، بسیار صریح و قاطع بود، در مسائل اصولی هرگز پرده پوشی و مسامحه نمیکرد، گرچه قاطعیّت او موجب رنجش و خشم طاغوتهای عصرش میگردید و سرانجام به دستور هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه اموی) مسموم شده و به شهادت رسید. امام باقر(ع) با صراحت میفرمود: «نَحْنُ خَزَنَةُ عِلْمِ اللّهِ، وَ نَحْنُ وُلاة اَمْرِ اللّهِ وَ بِنا فُتِحَ الاِسْلامُ وَ بِنا یُخْتمُهُ؛ کانون علم خدا، ما هستیم، رهبران و مجریان امر خدا، ما میباشیم، اسلام به وسیله ما آغاز گردید، و به وسیله ما پایان مییابد.»14
پاورقیها:
1 ) شیخ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص528.
13 ) اعلام الوری، ص263.
12 ) سید محسن امین، اعیان الشّیعه، ج1، ص651.
10 ) محدّث قمی، سفینة البحار، ج1، ص142
14 ) همان، ص262.
11 ) همان، ص7.
2 ) علامه مجلسی، بحارالانوار، ج46، ص228.
3 ) وصیتنامه الهی سیاسی امام خمینی(ره)، ص3.
4 ) علامه علیاری تبریزی، بهجةالآمال، ج2، ص484؛ آیة الله العظمی خویی، معجم رجال الحدیث، ج2، ص99؛ محدّث قمی، سفینة البحار، ج1، ص368.
5 ) علاّمه مجلسی، بحارالانوار، ج43، ص262.
6 ) شیخ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص469.
7 ) همان.
8 ) شیخ صدوق، علل الشّرایع، ج2، ص233؛ علاّمه مجلسی، بحارالانوار، ج46، ص225.
9 ) ابوعمرو، محمدبنعمربنعبدالعزیزکِشّی،رجالکشیّ،ص125.
مرحوم نظام رشتی، از هر موقعیتی جهت روضه استفاده می کرد. وقتی خبر فوت دختر ایشان رسید، با خود ایشان به آن اتاقی که جنازه دخترشان در آن قرار داشت،رفتیم. بی اختیار اشکش سرازیر شد و گفت:
دخترم! الان که تو رفتی، دختران مولایت می آیند و تو را استقبال می کنند. مبادا مقابل آن ها بگویی که من پدر دارم؛ چون پدر این عزیزان را کشته اند و خودشان را هم اسیر کرده اند.
سطح ادبی اشعار مرحوم نظام زیاد بالا نبود و چند شعری بیش، از او باقی نمانده است؛ اما چون از خلوص او حکایت می کند، آن قدر جلوه دارد که تا در مجلسی شروع می کنیم به خواندن، مجلس زیر و رو می شود.
پادشاه است فقیری که در این کوچه گداست
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیّت که: قیامت برخاست
راستی شور قیامت زقیامت خبری ست
بنگرد دیده ی کج بین، اگر از منظر راست
زنده در عرش دل ما، بدن کشته ی توست
جان مایی و تو را قبر حقیقت، دل ماست
هر طرف می نگرم،روی دلم جانب توست
عارف ام بیت خدا را که دلم قبله نماست
نه بقا کرد ستمگر، نه به جا ماند ستم
ظالم از دست شد و خیمه مظلوم به پاست
پرچم سلطنت افتاد کیان را زکیان
سلطنت، سلطنت توست که پاینده لواست
ما فقیریم و گدا بر سر کوی تو، حسین!
پادشاه است فقیری که دراین کوچه گداست
تو در اول سر و جان باختی اندر ره عشق
تا بدانند خلایق که فنا،شرط بقاست
دولت آن یافت که در پای تو سر داد؛ ولی
این قبا راست نه بر قامت هربی سروپاست
رفت برعرشه نی چون سرت ـ ای عرش خدا ـ
لوح و کرسّی و قلم ـ بهر عزایت به نواست
(فؤاد کرمانی)
قال الحسین علیه السلام:
لا یکمل العقل الّا باتّباع الحقّ.
امام حسین علیه السلام فرمودند:
عقل جز با پیروی از حق کامل نمی شود.